09369632995

info@mehremosbat.com

مهارت و شجاعت تغییر

تغییر، مهارت تغییر، شجاعت تغییر، فن تغییر، تغییر کردن، متفاوت شدن، رشد کردن، مهر مثبت، هادی حکیم

مهارت و شجاعت تغییر، یکی از مهمترین مهارت‌هائیه که لازم دونستم در موردش بنویسم و در طول زمان امیدوارم مطلبش تکمیل بشه! الان ویراست سوم هستیم و فعلا خودم 1000 کلمه دیگه بهش اضافه کردم در حالی که قبل از این، 500 تا بازدید داشته و چون مقاله مورد نیازی دیدم، رفتم که بتکمیلمش! برو بریم:

 

مگه تغییر مهارته؟!

اجازه بدید بدون هیچ مقدمه‌ای برم سراغ اینکه اصلا چرا مهارت تغییر؟ مگه تغییر مهارته؟ آخه مگه میشه تغییر کردن رو یاد گرفت؟ جواب مثبته! وقتی میگیم مهارته، پس حتما قابل یادگیریه! یعنی تمام چیزهایی که ما می‌دونیم و نیاز داریم به نظر من قابل یادگیری هستن! از عبادت بگیر تا درآمد و کسب و کار. از الفبا بگیر تا نگارش مقاله‌های علمی و هر مهارتی که دیگه مشخصه باید یاد گرفت. پس بریم ببینیم این مهارت چطوری شد مهارت.

 

تغییر کردن، چطوری مهارت شد؟

از اونجایی که ما انسان‌ها در زندگی، با چالش‌های بسیاری مواجه میشیم و عموما این چالش‌هارو اگر آموزش ندیده باشیم، از پسشون بر نمیایم، پس باید برای عبور از چالش‌ها یا به قول من پیچ و خم‌ها آموزش ببینیم.

از طرف دیگه، زمان‌هایی پیش میاد که مسیر و چالش، برای ما یک محدودیت یا سد ایجاد می‌کنن که اینجا نظر من به عنوان مربی اینه که خب مسیرت رو عوض کن؛ ولی ممکنه شما به من بگی که در شرایط و موقعیت من اصلا امکان تغییر مسیر نیست.

پس با مسیری مواجه شدیم که چالش‌هایی داره و قابل تغییر نیست یا اصلا ممکنه من، مهارت تغییر مسیر رو بلد نباشم. پس در چنین جایی می‌تونم از یک مهارت دیگه استفاده کنم:

مهارت تغییر کردن

 

تغییر کردنِ خودم به‌جای مسیر

تغییر کردن خودم به‌جای مسیر، یعنی من خودم تغییر کنم. بله! اگر مسیر من قابل تغییر نیست، پس خودِ من باید یادبگیرم که تغییر کنم. اما مگه با تغییرِ من درست میشه؟

بله! به‌نظر من درست میشه. یک‌کمی دیگه متوجه میشی که از نظر شما هم میشه! چطوری؟ اینطوری که فقط کافیه نگاه کنی که اگر یک نفر دیگه که مهارت داره، توانمندی داره یا هرچیزی که فکرش رو بکنی {اصلا اگر بتمن باشه یا اسپایدرمن} آیا می‌تونه در اون مسیر خوب پیش بره؟ آیا می‌تونه از چالش‌ها عبور کنه؟

فکر کن یک‌کم! جوابت بله هست؟ می‌دونم! چون منطق همین رو میگه که اگر کسی با توانمندی و مهارت باشه، می‌تونه از سخت‌ترین چالش‌ها عبور کنه! علم هم همین رو میگه و البته تجربه.

 

من که توانمندی و مهارت تغییر رو ندارم

پس رسیدیم به اینکه کسی با مهارت و توانمندی می‌تونه از اون چالش‌ها عبور کنه و همون مسیر رو با موفقیت پیش بره. اما شما ممکنه بگی که من اون مهارت‌ها رو ندارم! خب چه چیزی راحت‌تر از اینکه بلند بشی و اون مهارت‌ها رو کسب کنی و خودت رو توانمند کنی؟

فقط کافیه ببینی که اون آدم، چه توانمندی‌هایی داره و چه مهارت‌هایی رو در خودش پرورش داده. اگر به این آگاهی برسی و حرکت کنی، می‌تونی به اون مهارت‌ها دست پیدا کنی و تو هم در اون مسیر از چالش‌ها به‌خوبی عبور کنی و موفق بشی.

 

تغییر کردن راحت نیست، اینا همش حرفه!

بله! این دقیقا همون چیزیه که همه ما، زمانی که به سختی می‌خوریم، تیکه کلام‌مونه و برای اینکه بهونه بیاریم، خیلی دم دسته و ازش تا بتونیم استفاده می‌کنیم.

اصلا مگه چیز راحتی داریم توی دنیا؟ غذا خوردن هم سخته، توالت رفتن هم سخته! رانندگی و سفر رفتن هم سخته، ورزش کردن هم سخته! حتی خوابیدن هم سخته لامصب!

ما همیشه، سختی‌هایی رو که تبدیل به عادت کردیم داریم تجربه می‌کنیم و باهاشون زندگی می‌کنیم، چون اون‌ها رو دیگه پذیرفتیم و این‌قدر تکراری شدن که نمی‌فهمیم چقدر سختن.

همون چیزهایی که توی کودکی، کلی برای اینکه نمی‌تونیم انجام‌شون بدیم گریه کردیم. چیزهایی که آزارمون دادن و همش برای یادگیری‌شون دغدغه داشتیم. اما چون برای زندگی کردن‌مون لازم بودن، هرطور شده، یادگرفتیم و الان مثل بچه آدم غذا می‌خوریم، توالت میریم، راه میریم، حرف می‌زنیم، ورزش می‌کنیم و خیلی چیزهای دیگه که فقط کافیه برگردی پشت سرت رو نگاه کنی و (برگرد دیگه!) ببینی که از کجا و از کدوم قنداق به اینجا رسیدی که می‌تونی این مطالب رو بخونی و با ذهنت تحلیل کنی!

 

ما توانمندی تغییر رو داریم

پس ما همیشه این توانمندی رو داریم که بتونیم هر مهارتی رو یادبگیریم. غیر از اینه؟

ما همیشه از گذشته تا امروز، توانمندی‌هامون بیشتر شده و اگر به هر دلیلی یک‌جایی به‌خاطر عدم هوشمندی خودمون یا آموزش ندیدن و درست آموزش ندادن خانواده و جامعه‌مون این مسیر متوقف شده، معنیش این نیست که همیشه همینه! پاشو فقط خودتو جمع کن و انجامش بده تا ببینی که توانمندی یادگیری رو داری و می‌تونی حتی اگر مسیرت مسئله داره، خودت رو تغییر بدی به همون آدمی که می‌تونه از این مسیر، با لذت عبور کنه و چالش‌ها رو تبدیل به منظره‌های مسیرش کنه!

 

اونایی که برای تغییر، کار خاصی نمی‌کنن

من به انسان‌های زیادی این اواخر برخورد کردم که دوست دارن موفق باشن، پول‌دار بشن، جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشن و روابط خوبی رو تجربه کنن، اما برای این اهداف و این علاقه‌مندی‌ها هیچ فعالیت خاصی انجام نمیدن. مثل همون‌هایی که دیگه فکر می‌کنن توانمندیش رو ندارن!

آدم‌های زیادی رو بررسی کردم. اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که شاید این آدم‌ها {نگاه نکن! مسخره نکن! ممکنه خودتم جزوشون باشی} به علت بی هدفی و یا عدم آگاهی کامل به هدفی که توی ذهن‌شون دارن، هیچ فعالیتی انجام نمیدن.

 

بررسی‌های من

بررسی‌هام رو ادامه دادم اما دیدم این افراد برای خودشون هدف‌های متعددی دارن ولی مسئله اول که به ناآگاهی ختم میشه اینه که اصلا مسیرشون رو ترسیم نکردن. بماند که اگر ترسیم کردن باز هم گیر چیزای دیگه هستن.

رفتم دنبال اون‌هایی که مسیرشون رو ترسیم کردن، چون باید کارشون راحت‌تر باشه دیگه! دیدم که ای بابا! مسیر اینا هم که این‌قدری مسئله و چالش نداره که بخواد متوقف‌شون کنه!

بازم ادامه دادم چون گفتم شاید به‌خاطر کمبود انگیزه دچار چنین وضعیتی میشن و درجا می‌زنن اما باز هم نتونستم با این جوابه خودمو قانع کنم. آخه خیلی انگیزه توی هدف‌هاشون بود و اونا هم می‌تونستن ببینن اون انگیزه‌ها رو! پس چی شد!

 

بازم ادامه دادم! من خسته نمیشم {مثلا}

آقاها و خانم‌ها سرتونو درد نیارم که خیلی چکیدم مردم رو تا اینکه:

تا اینکه یک روزی توی یکی از مشاوره‌هام با یکی از مراجعینم که در حال صحبت بودم و از قضا ایشون هم جزو این دسته از افراد قرار می‌گرفت، متوجه این نکته بسیار مهم شدم که این آدم‌ها همشون، همه چیزهایی که گفتم رو می‌خوان، اما زمانی که به بعد از به‌دست آوردن اون‌ چیزها فکر می‌کنن، دچار دوگانگی و تردید میشن.

 

همش تقصیر این مغز لعنتیه!

داستان از این قراره که مغز، وظیفش اینه که ما رو زنده نگه داره و برای همین هم تمایل داره تا انرژی بیشتری رو ذخیره کنه و ذخیره بیشتر انرژی، به فعالیت کمتر ما یا تبدیل کردن رفتارهامون به عادت منتهی میشه.

از طرفی، زمانی که ما تصمیم بگیریم تا تغییر کنیم و مثلا مهارت‌های بیشتری رو بخواهیم یاد بگیریم، اول اینکه به‌خاطر مغز لعنتی عزیز که می‌خواد انرژیارو تنهایی بخوره، یا مارو منصرف می‌کنه از انجام فعالیت‌ها و یا گفتیم که تبدیلشون می‌کنه به عادت.

قاعدتا برای تبدیل شدنشون به عادت، اگر کم نیاریم مغز هم کمک می‌کنه که فعالیت بیشتری انجام بدیم تا زودتر به عادت تبدیل بشه!

فعالیت بیشتر و یادگیری‌های بیشتر، تمرین‌ها و اقدام‌های بیشتر، زمانی که تدوام داشته باشن، دیگه از احتمال گذشته و میشه گفت قطعا ما رو به موفقیت‌هایی که می‌خواهیم می‌رسونن (البته اگر ساختارمند پیش بریم) و زمانی که موفقیت‌های بیشتری کسب کنیم، یکی از مسائلی که پیش میاد، زمزمه‌های درونی و سرزنش کننده هستن که پاشون میاد وسط.

 

قبلا تغییر نکردی؟ حالا زمزمه‌های درونی رو بخور!

وقتی رفتارها، مهارت‌ها و همه اینا عادت شد، به‌جایی می‌رسیم که انجام ندادن‌شون، سخت‌تر از انجام دادن‌شونه و اینجاست که انگار دیگه داریم موفق میشیم و به اون هدف‌ها و آرزوهای رویایی‌مون داریم نزدیک میشم، انگار دیگه دم عوارضی موفقیت هستیم!

اینجاست که زمزمه‌های درونی بی‌شرف پاشون میاد وسط و شروع می‌کنن به کرم ریختن!

دیدی تونستی! دیدی شد! دیدی از پسش بر میای! پس چرا قبل از این انجام‌شون ندادی؟ چرا زودتر اقدام نکردی؟ اگر زودتر اقدام می‌کردی، می‌دانی چقدر شرایط بهتری رو داشتی الان؟

 

تغییر و ترس روبرو شدن با خود

زمانی که ناخودآگاه، تمام این سؤالات و سرزنش‌هایی رو که هنوز هم اتفاق نیفتادن، به‌صورت ذهنی تحلیل می‌کنیم، چون تنها جنبه منفی این داستان را در نظر می‌گیریم، میایم از خودمون این سؤال رو می‌پرسیم که اگر تلاش کردم و موفق نشدم پس چی؟

اینطوری فقط زمانم را هدر دادم! اینجوری بشه، باز اعتماد به‌نفسم داغون میشه دیگه اون‌وقت هیچ‌کاری نمی‌کنم!

و اینطوری میشه که تغییر کردن از چشم ما میفته و دیگه برامون جذابیتی نداره. این دقیقا همون مغز لعنتیه، بخش مکانیسم‌های دفاعی!

 

تغییر کردن و مکانیسم‌های دفاعی مغز

چرا اینو زودتر نگفتم؟ چون خواستم یه دوره دیگه روش داشته باشیم برای اینکه خیلی مهمه!

وقتی مغز می‌خواد انرژی بیشتری ذخیره کنه و از اون طرف هم ما یک تصمیمی می‌گیریم که برای مغز هزینه داره، بنده خدا برای اینکه بتونه دارائیش رو از دست ما حفظ کنه که هدرش ندیم و از اون‌طرف هم در واقع به موفقیت نرسیم، یه سری ابزار داره به اسم مکانیسم‌های دفاعی که کارشون دادن عذاب وجدان و ایجاد تردید و هرچیزیه که باعث میشه ما از تصمیم‌مون منصرف بشیم تا خودش سرمایه‌دار انرژی باقی بمونه.

پس این مکانیسم‌ها رو که ظاهرا به بقای ما کمک می‌کنن فعال می‌کنه و ما هم مثل دشمن‌های بی سر و ته، گول همدیگه رو می‌خوریم و از هر چیزی که براش فکر کرده بودیم دست می‌کشیم!

 

شهامت و شجاعت تغییر

تمام این مسیر من رو متوجه این نکته کرد که تغییر شهامت و شجاعت می‌خواد و کسی می‌تونه موفق بشه و به اوج برسه که در عین ترس از شکست، ترس از زمزمه‌های درونی و هرچیز منفی دیگه، دست به تلاش و اقدام می‌زنه و در نهایت این شجاعت، اون رو به موفقیت و پیروزی میرسونه.

حقشه خداییش! کسی که بتونه با این مغز پیچیده، اون همه ممکانیسم دفاعی و زمزمه‌هایی که واقعا روی مخ هستن و حال ادم رو با ایجاد تردیدهای مسخره بد می‌کنن، با این همه دشمن درونی اگر تونست بجنگه، حقشه! نوش جووووونش! بره گوشت بشه به تنش و آگاهی بشه به ذهنش این موفقیت!

دوستون دارم هر چند نمی‌دونم کی همدیگه رو یه روزی می‌بینیم، اما بی صبرانه منتظرم یه روزی در یک جمع بی‌نظیر، از تجربه‌های شکست مغزمون با هم صحبت کنیم. با همه کسایی که تونستن این مسیر رو برن و مغزشون رو به سلطه خودشون در بیارن! یا علی!

فهرست مطالب

آخرین محتواهای منتشر شده در مهر مثبت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *